English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3946 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
directed U مستقیم راست راهنمایی کردن
directs U مستقیم راست راهنمایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
straight right U راست مستقیم در بوکس
justifies U چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
justify U چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
justifying U چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست
borrows U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrowed U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrow U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
justifications U انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند
justification U انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند
justify U تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justifies U تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justifying U تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود
justifies U تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justifying U تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
justify U تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
misguide U بد راهنمایی کردن
airt U راهنمایی کردن
guides U راهنمایی کردن
guided U راهنمایی کردن
conduce U راهنمایی کردن
directing U راهنمایی کردن
heralds U راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن
herald U راهنمایی کردن
heralded U راهنمایی کردن
heralding U راهنمایی کردن
instructions U راهنمایی کردن
instruction U راهنمایی کردن
marshals U راهنمایی کردن با
marshal U راهنمایی کردن با
marshaled U راهنمایی کردن با
marshaling U راهنمایی کردن با
marshalled U راهنمایی کردن با
guides U راهنمایی کردن غلاف
redirect U دوباره راهنمایی کردن
redirecting U دوباره راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن غلاف
lead U رهبری کردن راهنمایی
redirected U دوباره راهنمایی کردن
leads U رهبری کردن راهنمایی
misdirected U راهنمایی غلط کردن
redirects U دوباره راهنمایی کردن
misdirect U راهنمایی غلط کردن
guided U راهنمایی کردن غلاف
misdirecting U راهنمایی غلط کردن
misdirects U راهنمایی غلط کردن
instructs U اموختن به راهنمایی کردن
instructing U اموختن به راهنمایی کردن
instruct U اموختن به راهنمایی کردن
instructed U اموختن به راهنمایی کردن
guides U راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacon U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
guide U راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided U راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacons U باچراغ یانشان راهنمایی کردن
pilots U راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted U راهنمای ناو راهنمایی کردن
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
pilot U راهنمای ناو راهنمایی کردن
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
to bow in or out U با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
call time U تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
directed U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
usher U راهنمایی کردن یساولی کردن
cue U : اشاره کردن راهنمایی کردن
steers U راهنمایی کردن هدایت کردن
steer U راهنمایی کردن هدایت کردن
steer U هدایت کردن راهنمایی کردن
steers U هدایت کردن راهنمایی کردن
cues U : اشاره کردن راهنمایی کردن
steered U هدایت کردن راهنمایی کردن
steered U راهنمایی کردن هدایت کردن
ushers U راهنمایی کردن یساولی کردن
ushering U راهنمایی کردن یساولی کردن
ushered U راهنمایی کردن یساولی کردن
leads U راهنمایی کردن هدایت کردن
lead U راهنمایی کردن هدایت کردن
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
prink U راست کردن
unbent U راست کردن
straightened U راست کردن
straightening U راست کردن
straighten U راست کردن
erected U راست کردن
erects U راست کردن
erect U راست کردن
straightens U راست کردن
unbend U راست کردن
deskew U راست کردن
unbends U راست کردن
erecting U راست کردن
set right U راست کردن
to play fair U مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
parrying U سد کردن دفاع مستقیم
parry U سد کردن دفاع مستقیم
parries U سد کردن دفاع مستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
parried U سد کردن دفاع مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
straightens U راست کردن یا شدن
image erection U راست کردن تصویر
erects U سیخ راست کردن
erecting U سیخ راست کردن
right justify U هم تراز کردن از راست
straighten U راست کردن یا شدن
straightening U راست کردن یا شدن
erect U سیخ راست کردن
erected U سیخ راست کردن
straightened U راست کردن یا شدن
dresses U اهار زدن مستقیم کردن
indirect fire U روانه کردن غیر مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
dress U اهار زدن مستقیم کردن
erectable U قابل راست کردن یا بنا کردن
to spin a yarn <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to tell a coke-and-bull story <idiom> U [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
to play square U راست وحسینی بازی کردن
starboard U بطرف راست حرکت کردن
To cook up a story <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation U کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
acey deucy U کوتاهتر کردن رکاب راست ازرکاب چپ
regie U اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
beat around the bush <idiom> U غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
righting U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
goose-step U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
goose-stepped U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
righted U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
goose-steps U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepping U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose step U رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
outside pass U رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
right U شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
rectification U تصویر کردن یک عکس مورب هوایی روی یک سطح افقی راست کردن عکس
thrusts U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrust U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusting U فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
righted U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
right U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
fusion welding U اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
isolation U مبدلی که برای جدا کردن قط عات از اتصال مستقیم با منبع تغذیه الکتریسیته اصلی به کار می رود
steerage U راهنمایی
orientate U راهنمایی
guidance U راهنمایی
instruction U راهنمایی
leading U راهنمایی
a piece of advice U یک راهنمایی
instructions U راهنمایی
orientates U راهنمایی
admonition U راهنمایی
orientation U راهنمایی
orientating U راهنمایی
lightest U چراغ راهنمایی
guidable U قابل راهنمایی
educational guidance U راهنمایی اموزشی
lead U : راهنمایی رهبری
traffic light U چراغ راهنمایی
aims U مراد راهنمایی
intelligence office U دفتر راهنمایی
leads U : راهنمایی رهبری
admonitions U تذکر راهنمایی
redirection U راهنمایی مجدد
pilotage U راهنمایی کشتی
indication signs U علایم راهنمایی
vocational guidance U راهنمایی شغلی
misdirection U راهنمایی غلط
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2بازوی دست راست
2بازوی دست راست
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com